وبگرد انتخاب آگاهانه 3(استهبان)

     انتخاب 94 نی ریز و استهبان

        

مجموعه مقالات زیر در نشریه محلی استهبان در سال ۸۹ به صورت مقالات مستمر به چاپ رسید که با توجه به تازگی موضوع و مشاهده توسط صاحبنظران و همشهریان گرامی مجددا آنرا منعکس می نمایم (البته با توضیحات و اضافات بیشتر و کاملتر). تا که قبول افتد در نظر آید

علل عدم پيشرفت استهبان

مبحث اول

بسم الله الرحمن الرحيم

ان الله لايغير مابقوم حتي يغيرو ما بانفسهم (قرآن كريم)

خدا حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني كه خود آن قوم حالشان را تغيير دهند

عدم پيشرفت شهر عزيزمان استهبان به نسبت شهرهاي اطراف و يا نسبت به آنچه در شان آن است ريشه در دلايل متعدد و متنوع دارد كه پرداختن به آنها شايد براي بعضي مطلوب نباشد. اما چه بايد كرد؟ اگر نقاط ضعف در عدم پيشرفتمان را نبينيم و آنها را تحليل نكنيم آيا مي توانيم به نقاط قوت دست يابيم؟ و آيا افتخار به گذشته و عملكرد سراسر افتخار گذشتگانمان مي تواند جبران عقب ماندگيهاي همه جانبه فعلي ما را كند؟

در اين مقاله و سلسله مقالات آينده سعي مي گردد با زبان و متني ساده كمي به علل عدم پيشرفت استهبان با صراحت پرداخته شود انشاءالله كه عزيزي بر ما خرده نگرفته و چنانچه موارد مورد بحث از نظر هر يك از خوانندگان گرامي محل اشكال است بسيار خوشحال خواهيم شد ما را از نظرات خود محروم نسازند. قبل از شروع بحث خاطر نشان مي نمايم براي تهيه اين مطالب از منابع متعددي استفاده گرديده كه در پايان به آن اشاره خواهد شد. در اين قسمت به اولين دليل عقب ماندگي استهبان خواهيم پرداخت:

ترس و تنش:

در راه باريكي در كمرِ كوهي مردي در حركت بود. مه غليظي، ديدِ او را بسيار كم كرده بود. ناگهان شَبح سياه رنگي جلويش ظاهر مي شود. مرد مي ترسد و مي ايستد. شبح هم مي ايستد. مرد چند قدم به عقب مي رود و شبح به جلو مي آيد. مرد به جلو مي رود اين بار شبح به عقب مي رود. مرد از ترس نمي داند چكار كند. ناگهان با وزش بادي، مِه به كنار مي رود و معلوم مي شود كه آن شبح يكي از همسايگانش مي باشد كه او هم در آن مه غليظ از ديدن مرد، دچار ترس و وحشت شده بود.

چرا ما استهباني ها نمي توانيم براي پيشرفت شهرمان كه بسيار به آن نيازمنديم با يكديگر همفكري و همكاري و هماهنگي داشته باشيم؟ اصولا چطور شده كه اينطور شده ايم؟

گويي اكثر ما استهباني ها در مه غليظي گير كرده ايم كه هويت و نيت ما را بر يكديگر پوشانده است. بعضي از بعضي مي ترسيم. ترس هم تنش به دنبال دارد. به يكديگر بدگمان هستيم و اعتماد نداريم پس نمي توانيم به يكديگر نزديك شويم.

در دوران گذشته (و تا حدي امروزه) كافي بود به گوش رئيس اداره يا مسئول حزب و گروه حاكمي برسد كه فلان فرد بر خلاف نظر آن مقام والا حرفي زده يا حركتي كرده تا تكليفش يكباره روشن گردد. مي بايست همه از يكديگر در هراس باشند تا مقام تك محوري در امان باشد.

چنانچه افراد به يكديگر اعتماد نداشته چگونه مي توان انتظار داشت كه با يكديگر همكاري داشته چه برسد به اينكه در طراحي و اجراي برنامه هاي سازندگي، آزادانه و بدون واهمه همفكري داشته باشند.

آنچه معلوم است اين است كه چنين حلقه شومي در دراز مدت از بين خواهد رفت و نه در كوتاه مدت.

حال چه كساني بايد اين حلقه را بشكنند؟ يا اينكه بايد صبر كرد و دعا كرد كه بلكه بخود خود بشكند؟ متاسفانه ما در موقعيتي نيتسيم كه بخواهيم سالهاي دراز صبر كنيم. ما نمي توانيم در انتظار وزش باد باشيم كه آن مه غليظ را كنار بزند. اگر ترس و تنش ميان مردم ما يكي از دلايل بازدارنده پيشرفت استهبان باشد بهتر است زير ذره بين گذارده شود تا ماهيت آن بهتر هويدا گردد.

كمتر استهباني را ديده ام كه گاه و بيگاه احساس نكرده باشد كه ديگران با او سرِ سازش و مدارا ندارند و براي او كارشكني مي كنند. البته همان استهباني نخواهد گفت كه اگر دستش برسد انتقام گرفته و به خود اجازه خواهد داد هر چه از دستش برآيد بكار گيرد تا حق خود را بگيرد تا همه بدانند كه ....؟؟؟ اما بارها مشاهده كرده ايم كه همان استهباني صرفا به گمان اينكه مورد تحقير يا تمسخر قرار گرفته تصميم مي گيرد دست به تلافي بزند تا همه بدانند كه ....!

آيا اين بدان معني است كه ما بطور دايم آمادگي داريم يا انتظار آنرا مي كشيم كه مورد بي لطفي ديگران قرار گيريم؟ يا اينكه براي خود مقام و اعتباري قائل هستيم بالاتر از آنچه واقع بينانه و منصفانه بايد داشته باشيم؟ در آن صورت است كه به آساني از پذيرش هر نظري خلاف نظريه خود سرباز مي زنيم، زود مي رنجيم و خود را توهين شده تصور مي كنيم و در نتيجه، مدام آماده تنش هستيم. در چنين شرايط، واضح است كه از همكاري و همفكري ميان ما خبري نخواهد بود.

نوع ديگري از تنش ميان ما كه بسيار رايج است اين است كه ما مقيد هستيم به ما احترام گذاشته شود. گاه مكث كوتاهي در اداي احترامي كه در انتظار آن هستيم و گاه نگاهي به نظر اندك تحقيرآميز يا كلامي با كنايه اي مي رساند كه شايد توطئه اي در كار باشد. چنين حالتي را مولوي به گونه اي زيبا بيان داشته است:

بر خيالي صلحشان و جنگشان                          وز خيالي فخرشان و ننگشان

در ظاهر نسبت به يكديگر بسيار مودب و مهربان هستيم و در استتار، در دشمني خود و نحوه ابراز آن بسيار ماهرانه رفتار مي كنيم. به همين دليل براي ما مدتها طول مي كشد كه از نيت واقعي يكديگر مطمئن شويم، مگر اينكه طرف، از اقوام باشد كه آن هم ضريب اشتباه بالايي دارد.

تنشي ديگر از نوعي ديگر ميان ما مشاهده مي شود كه شهيد مطهري به گونه اي زيبا در كتاب احياي تفكر اسلامي بيان فرمودند كه عينا نقل مي گردد:

"ساعت حركت قطار كه مي رسيد و همين كه قطار راه مي افتاد، بچه ها مي دويدند، سنگ برمي داشتند و قطار را مورد حمله قرار مي دادند. من تعجب مي كردم كه اگر به اين قطار سنگ بايد زد، چرا وقتي كه ايستاده يك ريگ كوچك هم به آن نمي زنند و اگر بايد برايش اعجاب قايل بود، اعجاب بيشتر وقتي است كه حركت مي كند؟ اين معما برايم وجود داشت تا وقتي كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم ديدم اين قانون كلي زندگي ما ايراني ها است كه هر كسي و هر چيزي تا وقتي كه ساكن است يا ساكت است مورد تعظيم است اما همين كه راه افتاد و يك قدم برداشت نه تنها كسي كمكش نمي كند بلكه سنگ است كه به طرفش پرتاب مي شود و اين نشانه يك جامعه مرده است ولي جامعه زنده فقط براي كساني احترام قايل است كه متكلم هستند نه ساكت. متحرك هستند نه ساكن. باخبرند نه بي خبر."

با اين تفسير مدبرانه شهيد مطهري مي توان افزود كه ما در ابراز مخالفت خود با هر كس و به هر دليل، آشكارا و شجاعانه پيش نمي آييم. چون جرات كافي نداريم. نگرانيم كه شناسايي شويم.

ترس و تنش اگر هم به مانند آن مه غليظ نباشد به مانند يك ابر تيره بر افكار همه ما سايه افكنده است. اگر محيط را مشوش نكند آنرا به يك محيط مرده تبديل مي كند. به مراتب بهتر است به فردي اعتماد داشته باشيم و بعدا دريابيم كه فريب خورده ايم تا اينكه از اول احتياط به خرج داده و به او نزديك نشويم كه مبادا سرمان كلاه برود.

چه مي توان كرد تا ترس و تنش ميان مردم ما كاهش يابد؟ آيا ما به همكاري بيشتر و بي تكلف ميان خودمان و اعتماد بيشتر و بي چون چرا به يكديگر نياز نداريم تا به دادرسي از طريق مراجع قانوني؟

براستي راه حل چيست؟

وعظ و موطظه كه ما بايد با هم خوب باشيم از يكديگر نترسيم و بهم اعتماد داشته باشيم و قس علي هذا .... كلياتي است كه به جايي نمي رسد. من هم خود را در مقامي نمي بينم كه در اين زمينه دستورالعملي صادر كنم.

هرگاه اكثريت مردم ما اين واقعيت را درك كردند كه ما داريم نيروي خود را به جاي اينكه در ساختن استهبان به كارگيريم عليه يكديگر به هدر مي دهيم احتمال دارد كه به جاي اينكه پاي يكديگر را بگيريم دست يكديگر را بگيريم. ادامه دارد ....  

مبحث دوم

کم کاری:

گاه می شنویم مردم استهبان به طور عام در محل کار خود تنبلی و سنبل کاری می کنند. سَرِ کار نمی آیند، کار را پشت گوش می اندازند، هر چند به آن کار برای تامین معاش خود نیاز دارند اما برای انجام آن کار بسیار بدقولی می کنند، دیر می آیند و زود می روند و چنانچه این موضوع با کارگران یا کارمندان در میان گذارده شود می شنویم که می گویند: رئیس یا کارفرما مراعات حال ما را نمی کندف شرایط کاری سخت است و حقوق ما ناچیز است. در مورد محصلین و دانش آموزان نیز همین امر صادق است. البته این نظرات تازگی ندارد اما شاید آنچه ویژه مردم ما باشد این است که چشم به دست رئیس یا کارفرمایان خود دوخته اند تا شاید کار کنند.

برخی از این عوامل، بخشی از همان آگاهی و وجدان کاری می باشد. یعنی کارکنان و کارفرمایان ما دچار ناباوری هستند چون نمی دانند که فعالیت آنان به سهم خود در کل، چه نقش بسزایی در اقتصاد و پیشرفت استهبان دارد.

چنین ذهنیتی که کم و بیش در ادارات و محلهای کار وجود دارد در مکانهایی که مردم با عشق و علاقه برای کار در آنجا حاضر می شوند دیده نمی شود به طور مثال حضور داوطلبانه توام با عشق خود در ایام محرم و چنین مناسبتهایی در سطح شهر است.

شاید دلیل دیگری که نیروی کاری شهرمان هنوز موقعیت اجتماعی خود را درک نکرده است این باشد که ما استهبانی ها خود را باهوشتر از آنچه هستیم تصور می کنیم. تا آنجا که نیازی به پرکاری و تلاش و تحرک نمی بینیم. می خواهیم با زرنگ بودن کم کاری خود را جبران کنیم و با گفتن "به ما چه ربطی دارد" از موضوع بگذریم که باز هم پسرفت استهبان را به دنبال خواهد داشت.

"گونارمیردال سوئدی" می گوید که توسعه اقتصادی و پیشرفت جوامعی که این تفکرات را دارند با صنعتی شدن آنان مشکلشان حل نخواهد شد بلکه مهمتر از همه شالوده و ساختار اجتماعی این جوامع است که باید بهبود یابد. پس در پاسخ به کسانیکه دلیل عدم پیشرفت استهبان را صرفا عدم وجود کارخانجات صنعتی می دانند باید گفت طبق این نظریه، صنعتی شدن استهبان بدون در نظر گرفتن موضوع کم کاری، باعث پیشرفت شهرمان نخواهد شد بلکه مهمترین بخش چنین ساختار اجتماعی، بینش یا برداشت مردم نسبت به کارکردن می باشد.

در این زمینه، مردم سالاری خواص بی فایده است بلکه مردم سالاری عوام باید مطرح شود. گام اول در راه پیشرفت همه جانبه شهرمان که آرزوی آنرا داریم باید از طرف مردم با تمام وجود برداشته شود و نه صرفا از سوی تعدادی خواص یا مسئول شهرستان آن هم به صورت مقطعی و گذار و شاید فقط در طول چند سال.

اصطلاح "اخلاق کاری" و کاربردی نمودن آن که شامل درست کار کردن، به موقع کار کردن و سنبل کاری نکردن و به موقع آمدن و در کل داشتن وجدان و بینش لازم درباره کار است باید با تمام وجو در بین مردم ما نهادینه شود.

 ممکن است گفته شود که این با کارفرما یا رئیس یا مسئول فلان محل کار است که این نکات را به کارکنان خود گوشزد کنند اما اخلاق کاری فرای تذکر کارفرماست هر چند تا کارفرمایان نخواهند در ذهن کارکنان ما ایجاد نخواهد شد. یک اصل کلی می گوید که اگر آگاهی علاقه نیاورد ناآگاهی علاقه را از بین می برد. علاقه، انگیزه بسیار قوی برای بهبود کیفیت کار است و کیفیت کار زاییده اخلاق کاری است که به سهم خود بهترین تضمین کننده کیفیت کار است.

نکته دیگر آنکه تحکم و مجازات در ایجاد اخلاق کاری جایگاهی ندارد. پیش قدم شدن و الگو بودن توسط مسئولین کارسازتر است که البته تداوم ذهنیت گذشته ی رئیس سالاری و فرد سالاری ما استهبانی هاست که حایلی میان کارفرما و کارکنان ایجاد کرده است. این حایل هم بجز با تغییر روش مسئولین شهر برداشته نخواهد شد.

از دیگر مباحث قابل طرح در این زمینه وجود بی نظمی است. میردال در ادامه می گوید: بزرگترین دشمن دموکراسی بی نظمی یا نبود دیسیپلین است وی توضیح داده است که برخلاف آنچه تصور می شود مسئولین جوامع پیشرفته به مراتب بیشتر از مسئولین جوامع عقب مانده بر مردم خود فشار می آورند که کار کنند و منظم باشند و سرِ وقت بیایند و با یکدیگر همکاری داشته باشند. در کل، کنترلی که کارفرمایان جوامع پشرفته بر مردم و کارکنان خود دارند به مراتب سخت تر و جدی تر است و برای آنها رودربایستی و قومیت و خویشی هیچ جایگاهی ندارد. آنچه که متاسفانه در استهبان ضرب المثل شده است.

البته باید خاطر نشان کرد که آن کنترل و سخت گیری ذکر شده به صورت فشار بی جا و ظالمانه و رفتارهای دیکتاتورمابانه نیست بلکه رفتاری سرشار از احترام اما به شدت قانونی و بر اساس ضوابط است و نه روابط. و شایسته سالاری حاکم است و نه خانواده سالاری و حزب سالاری و ... . آنجا افراد توانمند بزودی در راس امور قرار می گیرند اما در شهر ما افراد توانمند اگر وابسته به فکر یا جریان حاکم نباشند یا باید خانه نشین گردند و یا علیرغم دارا بودن عشق خدمت به همشهریان خود، ترک دیار نمایند حتی در صورتی که نخواهند هم توسط مسئولین دیگر شهرها شناسایی شده و با دادن امتیازاتی آنان را به نفع خود از استهبان کوچ می دهند که تا این روند ساری و جاری است باید روز بروز شاهد پسرفت استهبان باشیم و نه پیشرفت آن.

سید محمد حسین صداقت کشفی   

 منبع:www.kashfi.blogfa.com


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:

[ سه شنبه 19 آبان 1394برچسب:انتخابات 94 نی ریز, استهبان, مجلس, انتخابات, آباده, مشکان,قطرویه,

] [ 21:56 ] [ . ]

[ ]